سلام...معمول نامه ها از احوال پرسی شروع می شود...از حال من اگر بپرسید به طرز فجیعی داغانم!!!...این طور نگاهم نکنید که اگر شما هم بدانید چه بر "من" می گذرد، وضعی بهتر از حال "من" نخواهید داشت...هرچند که می دانید!
سرم گیج رفت... بغضم گرفته بود...می خواستم فریاد بزنم...زبانم خشک شد...حرف ها جلوی چشمانم رژه می رفتند و هیچ نتوانستم بگویم...سرم را پایین انداختم...زیرلب دعایش کردم...سنگینی نگاهش آزارم می داد...اما دعایش کردم...چرا که او وظیفه اش را انجام می داد...نهی از منکر می کرد و"من" منکر بودم...و شاید هم مشرک!..."او" شرک را یادم داد...یادش به خیر!
بی خیال