بسم الله الرحمن الرحیم
چی بگم؟
بازم آخر شب شد و خوابم نبرد.انگار قراره هر ب بشینم و کلی فکر و خیال کنم تا یواش یواش چشام گرم بشه و شاید خوابم ببره.اینا دیگه برام عادی شده.اینا انگار جزو چیزایی که باید تا آخر عمر باهاشون بام.شاید کسی ندونه چی میگم.شاید هم کسی نفهمه.شاید هم تمام حرفام تکراری به نظر برسه.اون قدر که شاید اگه اولش رو ببینید تا آخرش رو میفهمید و دیگه نیازی به خوندن پیدا نمیکنید. اما ...
اما امشب حکایت چیز دیگه ای.امشب نشستم و مرور خاطرات کردم.همه چی چه قدر زود تموم شد.همه چی مثل برق و باد گذشت.همه چیز یه دفعه رو سرم خراب شد و من موندم وخودم و خودم.نمی خوام زیاد حرف بزنم.نمی خوام درد دل کنم. نمی خوام خودم رو خالی کنم.اما اگه میدونستید الآن دارم چی میکشم...
وب خونی و وب گردی هم جواب نمیده.
فکرم کار نمیکنه.اگه کارام درست نشه؟؟؟
اگه...
امشب چه خبره تو این دل لعنتی؟نمیدونم.نمیدونم به چی فکر میکنه.کجا میره و میاد. دارم کنترل میکنم که کمتر به گذشته فکر کنه.تمت نمیشه.خیلی سخته. اونایی که رفتن دیگه رفتن و اونایی که موندن هم ..شاید دیگه کسی برام نمونده باشه.شاید که ...
دلمون خوش بود میخوایم آدم بشیم.آدم که نشدیم هیچ بد تر سقوط کردیم تو اسفل السافلین.دلمون خوش بود که کمتر فکرمون مشغول میشه. دلمون خوش بود که از دیگران میبریم و به خودمون میرسیم. دهن نفسمون رو سرویس میکنیم. نشد که نشد.نشد که بشه. نتونستم که بتونم.
یکی هم نیست که پیدا بشه و دستمون رو بگیره بگه بابا بیا کمکت کنم.بگه بشین تا باهات حرف بزنم.بشین تا آدمت کنم.با فلانی نرو. .این کار رو بکن.اون کار رو نکن.یکی که گذشته ام رو به رخم نکشه.یکی که بیاد و راهنمایی ام کنه.یکی که بیاد و دستم رو سفت بچسبه و ولم نکنه.
اما چه فایده.کسی نیست.
شایدم باشه.میدونم که هستا.اما اون واسه از ما بهترونه. براش کسر شانه که بیاد سراغ ما. نمیدونم کیه.اما میدونم که هست