یا انیس من لا انیس له
تقصیر من نبودکه با این همه . . . که با این همه امید قبولی در امتحان سادهی تو رد شدم اصلاً نه تو ، نه من! تقصیر هیچ کس نیست از خوبی تو بود که من بد شدم
دیشب مرا کشتی
برای همیشه
مگر نه؟؟؟
هر چه فریاد زدم کسی نبود که دستم را بگیرد.هیچ کس نبود.هر کس با پوز خندی از کنارم رد میشد و به حال زارم می خندید.اشک هاین از چشمانم جاری گشته بودند و در میان مو های صورتم برای خود راهی باز کرده بودند.انگار آخر دنیا بود...
صورتم خیس خیس بود.قطرات اشک بر روی ریش هایم که اکنون بلند تر شده اند می غلطیدند. هر از چند گاهی هم تاب نمی آوردند و خودشان را به روی زمین میزدند.کمرم شکسته بود و سرم از درد در حال انفجار بود.خسته بودم و ناتوان.دلم به شدت هوایی شده بود.آن قدر که نزدیک بود بترکد.قلبن به شدت میتپید.صدایش را میشنیدم.او هم کم آورده بود.در کوچه های تاریک و روشن شهر راه میرفتم.سرم پایین بود.انگار آخر دنیا بود...
کنار دیواری رفتم.به آن تکیه دادم.زانوانم کم کم بی رمق شدند و آرام آرام مرا به زمین انداختند. نمی خواستم نفس بکشم.شاید هم گاهی نمی توانستم نفس بکشم.صدایی مدام در گوشم میپیچید.صدایی که شاید... دیشب تا صبح خیابان گرد بودم.در شهری که هیچ کس نمیدانست چه حالی دارم و هیچ کس نگرانم نبود.انگار آخر دنیا بود...
انگار آخر دنیا بود .انگار که نه.حتماً آخر دنیا رسیده بود برایم...