من با تو چه کردم ؟ با دلت ... با خودم ... با دلم ... نمی دانم چرا ، حال که نیستی دوریت را بیشتر احساس می کنم و تنهاییم را ...
چه ساده گفتی نه ... و چه سخت دل کندم ! چه معصومانه منتظر تبلور دوباره ی عشقت بودم و چه بی رحمانه دیگری را به من ترجیح دادی !
می دانم ... می دانی که با تمام وجود دوستت داشتم ... ذره ذره ی وجودم عشقم را اثبات می کرد !
نگاه غمگینم ، وقتی با التماس نگاهت می کردم ! دستان لرزانم ، وقتی آخرین شکوه نامه ی دلم را به دلت سپردم ! صدای لرزانم ، وقتی جاودانه ترین دوستت دارم را بر لب راندم و برایت آرزوی خوشبختی کردم ! قامت خمیده ام ، وقتی در آخرین دیدار به دروغ گفتی که...
...
تو رفتی ... تو رفتی و من ماندم و یک دنیا دلتنگی و حسرت و ... امید ...
----------------------------------------------------
پ ن:
1)این ها از قبل نوشته شده. ودر تاریخ های معین ارسال میگردد.پس در بودن و یا نبودن من شک نکنید.هر آنچه گفته ام همان است
2)سفر به مقصدی نا معلوم در میان بود.احتمالاً از بعد از میلاد امام رضا کسی از من خبری نداشته باشد
3)اندک مزاحمتی را که داشتم حلال کنید
4)احتمالاً نوشته ها ادامه دارد.پس تا رسیدن وصیت صبر کنید
5)یعنی یادتون هست...؟بعید میدونم
6)اللهم ان هذا اول قدومی الیک...